خودشیفته شخصیت افسانه ای نارسیس تجسم مفهوم عشق مخرب به خود است با این حال شخصیت دیگری در افسانه وجود دارد که ان اکواست و به دلیل رابطه این دو شخصیت است که ما نام خانواده خودشیفته را برای مدل خود از آن برگرفته ایم.

در افسانه اکو توانایی ادای کلمات خود را از دست داده و فقط می تواند گفته های دیگران را تکرار کند هنگامی که او عاشق نارسیس می شود او  را دنبال میکند به این امید که نارسیس کلمات محبت آمیز یا شفقت بار به او بگوید که سپس خودش بتواند برای او تکرار کند. هنگامی که نارسیس به انعکاس خود می گوید دوستت دارم اکو نیز در نهایت می تواند آن را بگوید، اما نارسیس بهقدری مجذوب خودش شده است که قادر به شنیدن او نیست. عشق و کشش او به انعکاس خود در آب باعث ضعیف و بیمار شدنش در نهایت منجر به مرگ او می شود و اکو که هرگز نمیتواند در جلب توجه یا عشق نارسیس موفق شود به یک افسردگی گیاهی مبتلا می شود یعنی فقدان تمایل یا اشتها برای خوردن و آشامیدن و او هم می میرد.

داستان نارسیس و اکو نوعی از عشق به خود است که توانایی دیدن شنیدن یا واکنش به نیازهای شخص دیگر را منع می کند. به طور خلاصه این داستان یک تمثیل کنایه دار برای روابط تعاملیخانواده خودشیفته است.

مطالعات روانشناسی نشان می دهد نارسیس نمایانگر نظام والدینی است که به هر دلیلی  استرس شغلی ،اعتیاد به الکل، اعتیاد به مواد مخدر بیماری روانی ناتوانی جنسی، فقدان مهارت های فرزند پروری که در وهله اول مشغول برآورده کردن نیازهای خود است.  و اکو‌ کودکی است که  سعی می کند توجه و‌ پذیرش  را با تبدیل شدن به بک بازتاب واکنشی نیاز های والدین خود جلب کند. و به همین  دلیل نیازهای خودش کنار گذاشته می شود. 

در خانواده خود شیفته به حای ان که تلاش کنند تا نیازهای عاطفی کودکان را برآورده کنند، این تبدیل به مسئولیت کودکان می شود که نیازهای عاطفی والدین را برآورده کنند.

عناصر تشکیل دهنده خانواده خودشیفته

مسئولیت تحریف شده

روانشناس خانواده می گوید والدین در یک وضعیت خانواده سالم، مسئولیت برآورده کردن  نیازهای فرزندان خود را می پذیرند؛ آن ها نیازهای خود را توسط خودشان و یا با همدیگر و یا افراد بالغ مناسب دیگر برطرف می کنند در چنین خانواده ای انتظار طبیعی این است که کودکان مسئول برآورده کردن نیازهای والدین خود نیستند. در عوض کودکان مسئول یادگیری تدریجی نحوه برآوده کردن نیازهای خود به یک روش مستقل هستند. از کودکان انتظار می رود تا با حمایت والدین خود، مستقل شوند. کودکان همچنین از طریق مدل سازی یاد می گیرند تا خودشان والدینی باشند که به نیازهای عاطفی خود رسیدگی کنند و نیازهای فرزندان خود را برآورده کنند. 


طبق نظر مشاوران مرکز روانشناسی در یک خانواده خودشیفته مسئولیت برآورده کردن نیازهای عاطفی تحریف می شود و به جای این که مسئولیت به عهده والدین باشد، به عهده کودک می شود کودک به طرز نامناسبی، مسئول برآورده کردن نیازهای والدین خود می شود و به این ترتیب از فرصتهای تجربه و رشد ضروری محروم می شود.

انفعالی / انعکاسی

روانشناس خانواده  می گوید همان گونه که اکو فقط کلمات دیگران را منعکس می کند کودکان پرورش یافته در خانواده های خودشیفته تبدیل به افراد انفعالی و انعکاسی می شوند زیرا آن ها خیلی زود یاد می گیرند که وظیفه اصلی آنها برآورده کردن نیازهای والدین است  و آن ها اعتماد به احساسات و  قضاوت های خودشان را توسعه و رشد نمی دهند. در حقیقت احساسات شخصی آن ها منبعی از رنج و زحمت است و حس می کنند که بهتر است که اصلاً احساسات نداشته باشند تا احساساتی داشته باشند که قابل بیان یا تأیید نیستند.

بنابراین کودک به جای اینکه بر اساس احساسات خود به شیوهای پیشگیرانه عمل کند منتظر می ماند تا ببیند دیگران چه انتظاری دارند یا چه نیازی دارند و سپس به آن انتظارات واکنش نشانمی دهد واکنش می تواند مثبت یا منفی باشد البته این موضوع در تمام خانواده ها تا حدودی است و  مفهوم انعکاس در رشد عزت نفس، یک اصل دیرینه روان شناسی است به هر حال در خانواده خودشیفته ، این انعکاس (آینه) ممکن است مکرراً عدم توانایی کودک برای برآورده کردن نیازهای والدین را منعکس کند. این انعکاس، تقریباً همیشه  توسط کودک به عنوان بی کفایتی و عدم موفقیت در نقش خود تفسیر می شود.

مشکلات مربوط به صمیمیت

مطالعات روانشناسی نشان می دهد روابط صمیمی برای کودک یک خانواده خودشیفته یک موضوع مشکل دار هستند. کودکان این خانواده ها یاد گرفته اند که اعتماد نکنند بنابراین آنها هنگام بالغ شدن، هر چقدر هم بخواهند روابط نزدیک و عاشقانه برقرار کنند در کنار گذاشتن موانع اعتمادی که بنا کرده اند، مشکل دارند. نیاز به امنیت روانی و جسمی به عنوان عناصر اساسی برای رشد اعتماد، یک مرحله ابتدایی توصیف شده در بیشتر نظام های  روان شناختی رشد

است . شخص بازمانده در یک خانواده خودشیفته، اغلب یاد می گیرد که اعتماد نکند یا اعتماد کردن را یاد نمی گیرد و در عوض یاد می گیرد که هرگز اعتماد نکند .